ಠ_ಠ دکتر بازی با ملیکا خانوم گلمツ
به نام خدای بهار آفرین بهار آفرین را هزار آفرین به جمشید و آیین پاکش درود که نوروز از او مانده در یادبود سلام دوستای عزیزم اومدم یه خاطره دیگه با ملیکا رو براتون بگم یادمه هنوز نرفته بودم کلاس اول و 3 یا 4 سالم بود هوا بارانی بود و ملیکا دلش می خواست دکتر بازی کنیم منم بهش گوش کردم و قبول کردیم دکتر بازی کنیم من رفتم هرچی لوازم دکتری داشتیم از دور اتاق جمع کردم و ملیکا هم کمک کرد رفتیم حیات و یه باد خیلی شدید وزید وسیله هامون و باد بردش وسط حیات و یهو تگرگ اومد من وحشت زده شدم هی میرفتیم با ملیکا وسایل رو جمع کنیم نمیشد هی باد میبردش این ور اون ور اخر سر تونستیم جمعش کنیم و بریم تو خونه بعدش رفتیم تو اتاق پذیرایی و بازی کردیم ...